محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) : بازگو تا چگونه داشته ای حرمت آن بزرگوار حریم. ناصرخسرو. لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش. ناصرخسرو. گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب. ناصرخسرو. علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)
محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) : بازگو تا چگونه داشته ای حرمت آن بزرگوار حریم. ناصرخسرو. لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش. ناصرخسرو. گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب. ناصرخسرو. علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)
مجالس بودن. هم نشین بودن: با بدان صحبت مدار و بصحبت نیکان نیز قناعت مکن. (ابوسعید ابوالخیر). امیر بغداد که با امیر ماضی صحبت داشت و مکاتبت و مراسلت نمود از امیر ازین حدیث بیازرد. (تاریخ بیهقی ص 438). جز که با درخورد خود صحبت ندارند از بنه بر همین قانون که در عالم همی ارکان کنند. ناصرخسرو. خردمند با اهل دنیا برغبت نه صحبت نه کارو نه یاوار دارد. ناصرخسرو. نقلست که هر که با او صحبت خواستی داشت شرط کردی، گفتی اول من خدمت کنم. (تذکره الاولیاء). من و دوستی چون دو مغز در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق غیبت افتاد. (گلستان). صبر چون پروانه باید کردنت در داغ عشق ای که صحبت با کسی داری نه در مقدار خویش. سعدی. اگر کنج خلوت گزیند کسی که پروای صحبت ندارد بسی. سعدی. نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ
مجالس بودن. هم نشین بودن: با بدان صحبت مدار و بصحبت نیکان نیز قناعت مکن. (ابوسعید ابوالخیر). امیر بغداد که با امیر ماضی صحبت داشت و مکاتبت و مراسلت نمود از امیر ازین حدیث بیازرد. (تاریخ بیهقی ص 438). جز که با درخورد خود صحبت ندارند از بنه بر همین قانون که در عالم همی ارکان کنند. ناصرخسرو. خردمند با اهل دنیا برغبت نه صحبت نه کارو نه یاوار دارد. ناصرخسرو. نقلست که هر که با او صحبت خواستی داشت شرط کردی، گفتی اول من خدمت کنم. (تذکره الاولیاء). من و دوستی چون دو مغز در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق غیبت افتاد. (گلستان). صبر چون پروانه باید کردنت در داغ عشق ای که صحبت با کسی داری نه در مقدار خویش. سعدی. اگر کنج خلوت گزیند کسی که پروای صحبت ندارد بسی. سعدی. نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ
غصه داشتن. ناراحتی داشتن. سزاوار کیفر بودن. (کاری) دارای تبعات و عواقب وخیم بودن: چون صورت حال بشنید، معلوم کرد که آن زشت، چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه. (مقامات حمیدی)
غصه داشتن. ناراحتی داشتن. سزاوار کیفر بودن. (کاری) دارای تبعات و عواقب وخیم بودن: چون صورت حال بشنید، معلوم کرد که آن زشت، چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه. (مقامات حمیدی)
دوست داشتن. مهر داشتن. دوستی داشتن. محب بودن: محبت با کسی دارم کزو با خود نمی آیم چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد. سعدی. با هیچیک از ایشان میل و محبتی ندارد. (سعدی)
دوست داشتن. مهر داشتن. دوستی داشتن. محب بودن: محبت با کسی دارم کزو با خود نمی آیم چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد. سعدی. با هیچیک از ایشان میل و محبتی ندارد. (سعدی)